یکی از فانتزیام اینه تو یه مکان شلوغ یه تیپ بزنم مثل شکیب
بعد یه دفعه برم سوار یه لندکروز صفر بشم ملت منو میبینن کف کنن!
بعدشیشه رو بدم پایین بگم
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با خونواده برم خواستگاری بعد بابای دختره بگه برید باهم حرف بزنید
منم یه لبخند ژکوند بزنم و به آرومی بگم :حرف منو باید از چشام خوند....
بعد اونجارو ترک کنم و برم تو افق!
.
.
یکی از فانتزیام اینه که:
یه پسر بچه جلوم بخوره زمین بعد من دستش رو محکم بگیرم و بگم:
بلند شو عین یه مررررد...............!!!!!!!!!!!
.
.
یکی از فانتزی هام این بود تو دانشگاه رشته کشاورزی بخونم....
بعدش گوجه فرنگی و خیار و کلم و کاهو و.... به هم پیوند بزنم درخت سالاد پرورش بدم.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یکی واسم یه جعبه بزرگ کادو بیاره
و توشیه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه
و آخرش برسهبه سویچ پورشه یا لامبورگینی!!
.
.
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد نگاه کردن به سوالات, پایینش بنویسم:
"مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن.. گر دست فتاده ای بگیری مَردی
برو از خدابترس
خخخخخخخخخخخ
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی بتونم یه ماشین لباسشویی جدید اختراع کنم
که بتونه خودت و با لباسات بشوره، چشماتم نسوزه!
.
.
یکی از فانتزیام اینه که پورشه پانامرا دیدم
با عجله سوار شم، بگم :چرا دیر اومدی؟
بعدش که راننده رو دیدم، بگم :اِ اِ ببخشید! فک کردم بابامه؛ بعد پیاده شم!
.
.
یکی از فانتزی هام اینه که جلوی دروازه افق ایست بازرسی و عوارضی بزنم
دیگه شورشو در آوردن هرکی بابا ننه اش قهر میکنه میاد افق
.
.
فانتزی من اینه؛
آروم بزنم رو شونه ی خیلی از اطرافیانم و بگم
اگه با من مشکل داری، به"خودم" بگو نه"هیچکس دیگه"...
مرسی.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که تو خیابون یکی از معلمامونو که داره میخنده ببینم
بعد برم پیشش و بهش بگم اگه چیز خنده داریه بگو ما هم بخندیم!!!
.
.
یکی از فانتزیام اینه که بتونم نصف سنجاب عصر یخبندان پشتکار داشته باشم!
.
.
یکی از فانتزی هام اینه که پیتزا سفارش بدم بیاره در خونمون
بعد موقع که میخوام بهش پول بدم. ۵۰ هزار تومنی بدم
بگم بقیه واسه خودت :|
.
.
یکی از فانتزیام اینه که امتحانو ک دادم سر بلند باشم و موقع برگه گرفتنم سر بلند باشم!
نمیدونم چرا همه جوابارو بعد امتحان یادم میاد؟!!!
.
.
یکی ازفانتزی هام اینه که یه کیف پیداکنم. برم درشوبازکنم و...
چیه؟ فکرکردین صدمیلیون پوله?! نه بابا...
این شانسی که من دارم توش یه جسدهزار تیکه است
منم دستگیرمیشم ونمی تونم بی گناهی مو ثابت کنم. و.. طناب دار...
بعله... یه همچین آدم بدشانسی هستم من...
.
.
یکی از فانتزیام اینه که وقتی میخوام برم بیرون مادرم با چشمهای پر اشک بهم بگه نرو بیرون!
منم بگم باید به وظیفهم عمل کنم، مادرم هم سرم داد بزنه :
این روزا ترور مغزها زیاد شده، منم ی مادرم، درکم کن!