سـایـه هـای زنـدگـی مــن
قصه اصحاب کهف شوخیست ؛ اینجا یک روز که بخوابی همه تورا از یاد میبرند.
تلخ تر از تلخ… زود می رنجم ، انگار گمشدهام! حتی گاهی میترسم … چه اعتراف بدی… شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد … בلـــَم گرفتــﮧ… از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ… از همــﮧ فــَرآموشی هآ… از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ… کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت… “روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟ عاشق کم است... سخن عاشقانه فراوان... عشق عادت نیست... عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت... از عادت به بیهودگی و از بیهودگی به خستگی و نفرت... همیشه آخر قصه یکی راهی شده رفته نه اون که میره میخواد و نه اینکه مونده میخنده چی میشه بی تو روزایی که هر لحظهش یه دنیا بود تموم لحظههام آهِ خیال با تو بودن شد یه عمره با خودم تنها ولی سخت میشه عادت کرد خیابونای تاریک و یه از خود بیخود شبگرد چی میشه بی تو روزایی که هر لحظهش یه دنیا بود تموم لحظههام آهِ خیال با تو بودن شد ترانهسرا: رضا میرفخرایی. سیاوش قمیشی. آن سهـرابی کـه تـا لحظـه خامـوشی گفـت: تـو مرا یـاد کنی یـا نکنی گر بـاورت بشـود یـا نشود حرفـی نـیست ولـی، نـفسم میگـیرد در هـوایی که نفـس های تـو نیسـت.... یک روز میرسد یک ملحفه سفید پایان میدهد… به من… به شیطنت هایم… به بازیگوشی هایم… به خنده های بلندم… روزی که همه با دیدن عکسم بغض میکنند و میگویند: دیوانه دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده…. "فقط برو..." ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست! گاهی رفتن بهتر است، گاهی باید رفت، اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت. اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند. گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد، مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت، مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی! وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی! برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند. برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد! عشقت را بردار و برو، خوب برو، زیبا برو، شاد برو، شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!! برو،فقط برو....!!! ده ایواره ســرد ســرد می گوارنـﮯ ده کیچــه مــو چرچـﮯ خون دوره گــرد گالــه می زه قالـﮯ کهنــه مـﮯ سونمـ دس دومـ مـﮯ سونمـ جومیلــه رویـﮯ و دوری مـﮯ سونمـ ار که ناری مشکــ جا دو مـﮯ سونمـ اســر ده چشیای بووم حلقــه بس آه سردی کشـﮯ ده دس فلکــ اول عیده و نو ده سفره نیســا ای خدا قــن ده حونه ت یه زندگـﮯ هیســا! بوی نون تازه هوش ده سرمــو برده بـﮯ اتفاقا دالکمـ هم روزه بـﮯ خوورمـ جست وه در ، بـﮯ روسری و پاپتـﮯ گت وه چرچـﮯ سفره حالـﮯ می سونـﮯ؟! ترجمــه در ادامه مطلب. برداشته شده از وبلاگ ◕‿◕..ﮔـانگـلـوس..◕‿◕
یکی مبهوته و یاد روزای رفته میافته
شاید این جوری قسمت بود، چی میشه بی تو آینده
نمیشه بی تو خندید و نمیشه فکر فردا بود
چه روزایی که پژمرد و چه رویایی که پرپر شد
نمیشه رفته باشی تو، نمیشه اینو باور کرد
یه مشت رویای تو خالی، همه دلتنگتن برگرد
نمیشه بی تو خندید و نمیشه فکر فردا بود
چه روزایی که پژمرد و چه رویایی که پرپر شد
منم همچنان کاری جز نوشتن از دستم بر نمیاد.
فراموشتــــــ نمی کننـــــ ،
بلکه براتـــــ یه جایگزینــــ انتخابــــ میکننـــــــ کهــ سرگرمــــ بشنــــــ...
بعد تو دلشونــــ میگنـــــ گور باباشــــــ که نیستـــــ ...!!!
Ɔσитιиʋɛ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ;
ﺧﺎﻟﻘﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩ ... !
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... !
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﻬﺎﯾﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﮎ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ... !
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ...
ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﻨﻢ ﻟﯿﻼﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ....
ﭘﺲ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﺮﭼﺴﺐ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﺑﺮﭘﯿﺸﺎﻧﯿﻢ ﻧﺰﻥ ... !
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻮﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺑﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ
Sara |