یکی از فانتزی های من اینه کــه کنترل تلویزیون خونمون رو بردارم و
برم جلوی ایــن مــغازه های صوتی تصویری ،
این تلویزیونایی کـــه گذاشتن پشت ویترین رو خاموش کنم
.
.
آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یکی واسم یه جعبهٔ بزرگ کادو بیاره و توش یه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه آخرش برسه به سویچ پورشه
.
.
یکی از فانتزی هام اینه که این شرکت های موبایل مثل سامسونگ و اپل موبایل هایی بسازن که از جیب راحت بیرون بیاد
.
.
فانتزی من اینه که یه روز دور دنیا رو در 80 روز بگردم
.
.
یـکی از فـانـتزیـام همـیشه این بوده کــه تــوی سیسـتم عـامل ویندوز یــک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون … بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه : مهندس لطفا بیا آمریکا تــو مجموعه من ، دخترم رو میدم بهت کــه کنیزت بـاشه تا آخــرعمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت …
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلق بــه این مردمم …
و بعد از اینکه یِکم نشستم ، پاشم حـرکت کنم به سمـت افــق …
.
.
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!
.
.
یکی از فانتزیام اینه کــه ازدواج کنم ، بــچه دار شیم ، بچمون دختر باشه ، اسمشو بذاریم گیتا ! بعد با زنــم دعــوا کنم و جول و پلاســش رو کــه خواست جمع کنه بره خونه باباش بهش بگم : هرچی میخوای ببری ببــر ، فقــط گیتارو با خودت نــبر …
.
یکی از فانتزیام اینه که : چند تا آدم گـردن کلفت اجـیر کـنم نـزدیک افـق تا هـرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهـنشو سرویس کنن …
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ، زرت و زورت میرن افق محو میشن !…
.
.
یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشــم یــکی با عــجله ســوار شه و کارتش شارژ نداشته باشه، بعد هی دنبال یکی باشه که بــراش کارت بــزنه و بعـــد برسه به من، منم دستمو بکنم تو جیــبمو کارتمو در بیارمو بدم بهش که کارت بکشه، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پـــس نگیرم، داد بــزنه حداقل اسمتو بگو ؟؟؟
منم محل ندمو تو عمود محو بــشم ! ( آخــه اُفُق دیگه جا نداره)
.
.
میخوام اینبار که مراقب اومد بالا سرم گفت : سرت بچرخه و تقلب کنی صفر رد میکنم ، یه نگاه به سبک فانتزی بهش بندازمو بگم : منو از صفـر میترسونی ؟ برو از خـدا بترس ! اونم که منقلب شده بگه اوکی هانی از یو ویش !
فانتزیه دیگه ممکنه وسطاش زبونشـم عوض بشه !
پرابلمیه ؟
.
.
یکی از فانتزیام اینه که :
یه روز پشـت تلفـن تـوی جمـع بگـم خـودم رو با اولـین پـرواز میرسـونم …