مردِ ثروتمندی به دانشمندی می گوید :
« نمی دانم چرا مردم با آگاهی به این که همه ی مال و منالِ من پس از مرگم
به وارث و موسسات خیریّه خواهد رسید، باز مرا خسیس می پندارند؟»
دانشمند جواب داد:
«بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم تا همه چیز روشن شود
خوکی بود که منفور مردم بود و گاوی که محبوب مردم بود
این امر خوک را خیلی سردرگم و متحیّر کرده بود
به همین علّت روزی به گاو می گوید:
«مردم از طبیعت آرام و چشمان حُزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند
و تصوّر می کنند که تو خیلی بخشنده هستی
.
.
بقیه مطلب را در ادامه بخـــوانید