loading...
lιlı سایت تفریحی و سرگرمی خنده فان ιlιl
آخرین ارسال های انجمن
امیرحسین بازدید : 880 دوشنبه 05 مرداد 1394 نظرات (1)

اعترافات من

آقا پنجشنبه شب که معلوم نبود عیدجمعه است یا شنبه

آخر شب به کل فامیل الکی اس دادم عیدتون مبارک

چند لحظه بعد همه جواب دادن که تلویزیون چیزی اعلام نکرده

منم دوباره به همشون جواب دادم همین الان شبکه ی یک اعلام کرد

یه نیم ساعت بعد از بالا پایین کردن

شبکه ها خیل عظیمی از اقوام زنگ میزدن وفحش بارم میکردن

ازهمه جالبتر عموم اینا بودن که بعداز دو ساعت ازشون خبر شد

نگو گودزیلاشون داشته کارتون نگاه میکرده نمیذاشته کانال رو عوض کنن

دو ساعت بهش التماس کرده بودن اونا علاوه بر فحش ، نفرین هم میکردن

روانی هم خودتونید :|

.

.

.

بچه های ورودی رشته ما تو دانشگاه 120 نفر بودن

سال دوم بودم یه روز واسمون کلاس جبرانی گذاشته بودن

ما هم داشتیم دنبال کلاس میگشتیم که یهو یک پسری ازم پرسید :

ببخشید کلاس کجا برگزار میشه؟

اونوقت بود که من تازه فهمیدم که ایشون از بچه های ورودی ماست

ولی عجیبه که من توی این 2 سال ندیده بودمش!

یه روزم توی راهروی دانشگاه بهم سلام کرد منم جواب دادم

فرداش اومده میگه میشه خصوصی صحبت کنیم؟

گفتم بفرمایید!

میگه اگه اجازه بدین با مادرم بیایم خواستگاری آخه روابطمون داره از حد میگذرد درست نیست!!!

من0،o

روابط@،@

ازدواج!!!

مونده بودم بخندم یا گریه کنم

.

.

.

یه بار از طرف مدرسه برده بودنمون نمایشگاه کتاب

داشتیم همین جوری قدم میزدیم تو سالنش ک یهو چشمم خورد به غرفه ی

*مدرسان شریف *

D: یهو یه فکر شیطانی اومد تو سرم

رفتم جلو غرفه یه دختر جوونی صاحب غرفه بود

گفت بفرمایید گفتم مدرسان شریف D: خلاصه هر چی گفت گفتم مدرسان شریف

شروع کرد فحش دادن ک گفتم خانوم عصبانی نشید

دیدم دختر با کمالاتی هستید خواستم با هم دوست بشیم اگ افتخار بدید

البته اونم ک انگار راضی بود گفتم پس شمارمو یادداشت کنید

اونم منتظر بود شمارمو بگم

گفتم 2966 :)))

لنگه کفششو در اورد ک بهم حمله کنه فرار کردم :))

.

.

.

یه بار با ذوق و شوق شروع به درست کردن معجون کردم

موزو له کردم پسته و گردو مغز کردم با شیر تو مخلوط کن ریختم

وقتی تموم شدو شیرینیشو اندازه گرفتم

ریختم تو لیوانو خیلی قشنگ سینی بدست رفتم پیش خانواده

همه استقبال کردن و حسابی تعریف و تمجید

خلاصه خواهر بزرگه با نزدیک کردن لیوان به دماغش میگه امیرحسین اینا خرابه

دامادمون تمام لیوانو سر کشید آخرش گفت یه مزه ی بدی میداد

آقا لیوانو برداشتم یکم مزه کردم چشتون روز بد نبینه شیرا خراب بود

فایدش یاد گرفتن بعضی فحش ها از زبان مادرم هنگام دور ریختن معجون بود

البته خواهر وسطیه پیشنهاد داد تا یه ساعت صبر کنیم اگه دامادمون مرد که ما نخوریم

اما اگه نمرد بخوریم که خب...

.

.

.

يه بار امتحان عربي داشتيم منم هيچي بلد نبودم،

برگه رو که گرفتم ديدم 0ميشم،

با خودم گفتم بذار مسخره بازي در بيارم،

چند تا سؤال ديدم که نوشته بود جمله هاي عربي را به فارسي روان ترجمه کنيد،

منم روان رو خط زدم نوشتم پشتو...

شد به فارسي پشتو ترجمه کنيد!

هيچي ديگه تو جواب ترجمه همينجوري حروف رو با هم قاطي کردم

و کلمه و جمله هايي نوشتم که هيچ معنايي نداشت

استاد که ديد گفت اينا چيه نوشتي؟؟

گفتم به فارسي پشتو نوشتم!

از کلاس بلاکم کرد بي جنبه!!!

.

.

.

ﻋﺎﻗﺎ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ(ﭘﺮﺍﺩﻭ)

ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻣﻨﻢ ﺗﻮﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ (ﭘﺮﺍﯾﺪ) ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ

ﯾﻬﻮ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭﺩﺍﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﻗﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﭘﻤﭗ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯿﺎ ﻫﺴﺖ؟

ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻑ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﯼ ﺑﯿﻮﺗﯿﻔﻮﻟﯿﻪ

ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻌﻠﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﺒﺮﻣﺖ ﺍﻭﻧﺠﺎ

ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻃﺮﻑ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﺪﺍ

ﯾﻪ ﺗﯿﭗ ﺍﺳﭙﺮﺕ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﻼﻩ ﻣﺎﺭﮎ ﻭ ﮐﻔﺸﺎﯼ ﺍﺳﻤﺎﺭﺗﯿﺰﯼ

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺻﻦ ﻋﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ

ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ بنزین ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺍﺳﺶ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﺸﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﺎﻧﻤﻪ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﮏ ﻭ ﻣﻮﺩﺏ ﺍﺯﻡ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺷﻤﺎﺭﻣﻮ ﺑﺰﻥ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﯿﻖ ﺷﯿﻢ

ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻪ

ﯾﻪ ﺧﺮ ﺭﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺗﯽ ﺗﺎﭖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺮ ﺫﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻕ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺟﯿﮕر

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﺳﻤﺘﻮﻧﻮ ﭼﯽ ﺳﯿﻮ ﮐﻨﻢ

ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﺎﻣﺮﺍﻥ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﮐﺎﻣﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻦ!!!!!!

ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺎﮎ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﻮ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻧﺘﻮﻥ!

حداقل پسرتون با این وضع می‌فرستین بیرون یه علامتی چیزی روش نصب کنین بفهمیم پسره

.

.

.

از بچه خواهرم تو مدرسه پرسیده بودن شغل مادرت چیه

گفته بود مهماندار

پرسیدن جدی !کدوم شرکت هواپیمایی؟

گفته بود بابام هر شب با یه عالمه مهمون دوستا و آشناهاش می یاد خونه

مامانم همش باید مهمانداری کنه

کارش شده همین

.

.

.

ده سال پیش نمیدونستم ژله چیه

رفته بودم سوپر مارکت

یه خانمی اومد گفت پودر ژله میخوام

ما هم اومدیم کم نیاریم گفتم 2 تا بسته هم به من بدید

رفتیم خونه حسابی تو اب حل کردیم ومثل شربت لیوان لیوان خوردیم

بعد یه مقدار زیاد اومد گذاشتیم تو یخچال

فرداش اومدیم بقیش رو بخوریم دیدیم سفت شده و میلرزه

گفتم حتما خراب شده ریختمش دور^__^

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط NarjeSam __ در تاریخ 1394/05/05 و 18:59 دقیقه ارسال شده است

دیگه از 4جوک کپی نکن من نمیخونما :|
.
.
.
.
.
-خب به درک :|


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 685
  • کل نظرات : 2061
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 521
  • آی پی امروز : 281
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 439
  • باردید دیروز : 344
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,173
  • بازدید ماه : 5,141
  • بازدید سال : 31,310
  • بازدید کلی : 4,489,205