نه انگار ستاره ها هم فهمیده اند
ماه هم که پشت ابر پنهان است
شب هم جیرجیرک هایش را به سکوت فراخوانده
همه دانسته اند…
تو نباشی …
دیگر نمیخواهم هر آنچه از هستی هست…
.
.
آنقدر خيالاتي شده ام كه حتي براي بــوسـيــدنـت
نيازي به لــبــهــاي تـــــــو نيست….
.
.
لایق پرستش است
کسی مثل تو
که در این بی مهری ها
بی چشم داشت محبت میکند . . .
.
.
برایم فرقی نمی کند که این شهر لعنتی چقدر ساختمان و خانه و خیابان دارد
وقتی تو در این شهر نباشی ، من برج زهرمارم !
.
.
نترس عشقم ، این پرنده با مشتی دانه ، اهلی هیچ دلی نمی شود
وقتی پرواز را فقط در آسمان تو آموخته . . .
.
.
لعنت به تو ای “دل”
که همیشه جایی جا می مانی
که تو را نمی خواهند !
.
.
هر بار که گفتم دوستت دارم ، سکوت کردی !
حرف های من سنگین بود یا گوش های تو ؟
.
.
و تو فکر میکنی خاموش شده اند ، دلتنگی هایی که هر روز ساکتشان میکنم
دلواپسم ، کجای قصه مان سکوت کرده ای که تو را نمیشنوم
.
.
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند ، که امروز
اینقدر دیوانه وار ، تشنه ی “بازی کردن” با آدم هایی ؟
.
.
خدایا ممنون که مرا در حد ایوب میبینی
ولی تمامش کن !
دیگر بریده ام . . .
.
.
همه نیمه گمشده دارند
ولی تو
تمام پیدا شده ی منی . . .
.
.
نه سرما اثر کردنیست و نه باران خیس کردنی
اگر «تو» بامن قدم بزنی . . .
.
.
میگویند یک روزی هست
که چرتکه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند
و آن روز تو باید تاوان آنچه با من کردی را بدهی !
فقط نمیدانم
تاوان دادن آن موقع تو ، به چه درد من می خورد !؟
.
.
درد من اینه که
میگه دوست دارم
اما دلش برام تنگ نمی شه..
.
.
دلــــم تـنــــــگ اســت . . . !
امـا هنــــوز، تـــــــو در آن
جـا مـیــشـــوی . . .
چـقــــــــدر ابـعـاد بـودنـت عـجـیــــب اسـت . . . !!
.
.
با تو الفبای عشق را آموختم
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم
با تو به کلبه ی عشقمان بالیدم
و تو همه ی گمشده ام شدی
حال که اینچنین شیفته ات شده ام بمان تا آرامش را با تو بیابم
.
.
همه ی حواسم را جمع میکنم
تا خیالت را کم کنم
اما تمامِ یادت در من ضرب می شود
و من تقسیم می شوم در تو
.
.
تو که گفتی:
نقاش نیستی
پس چرا به تو فکر می کنم،
دنیایم
رنگـــــــــی می شود
.
.
من فقط ساز “تو” ام
تنها ” تو” نوازشم کن
تنها “تو” مرا بنواز !
.
.
ماه را مـــی بوسم
دهانم بوی ” تو” را می گیرد !
.
.
چشمهایت حرف می زنند و لب هایت پلک
کدام را ببینم؟! کدام را ببوسم؟!
.
.
هرصبح با صدای عطر “تو” بیدار می شوم
کوکِ ساعت بهانه است !
.
.
ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺨﻦ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻴﺪﺍﺭﻡ ﻛﺮﺩ
ﺑﻴﺨﻮﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﻄﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭﻡ ﻛﺮﺩ
.
.
تو قدر مطلق منی!
در آغوش تو احوال من همیشه مثبت است …
.
.
سوت میکشد در هوا ، کابل تلفنی که میتوانست
زیباترین عبارات جهان را
از عاشقی به عاشقی برساند . . . !
.
.
سـَـرم را تـڪـیــﮧ مــے دَهـَم بـﮧ سـیـنــﮧ ے مَـردانــﮧ ات
هَـمــﮧ ے ڪـوه هـآ ڪـَم مــے آورنــد
آغـوش اَمـن تــُـو سـت ڪـﮧ بَهـآنـﮧ اے مــے شـَود
بَـراے هِـزار بـآر پیـدا شُـدن در حـریمت …
.
.
تولدم را جشن می گیرم
هر صبح
که از آغوش تو
به دنیا می آیم . . .
.
.
نه روز و نه شب !
تنها شمارش نفس های تو ، عمر من است …
.
.
مـــــن هـــــر روز
عــــــــــــــاشقانه تر
مینــــــویسم
تا همـــــه تب کننـــــد
در حســــــــــرت داشتن
معشـــــوقه ای شبیه
تـــــــــــــو…
.
.
بـــاد، ورقــــه هــــای دفـــتــــر شــــعــــرم را بـــا خــــود بــــرد!
فـــــردا
تـــــمــــام شـــــهـــــر
عـــــاشـــــقـــــت مـــیــــشــــونــــد . . .
.
.
دستت را که میگیرم
در من جنگی شروع میشود برای عاشق تر شدن…
عاشق تر ماندن
فقط برای تو
.
.
در قلب کوچکم فرمانروایی میکنی عزیز
بدون هیچ نائب السلطنه ای
کسی نمیداند چه لذتی دارد نازنین
بهترین پادشاه تاریخ را در
دل داشتن…
.
.
برای زندگی
نه سقف می خواهم
نه زمین!
نقشه ی جغرافیایی دستهایت
کافیست..
.
.
من
شعرهایم را
از چشمهای توووووووووو میدزدم
دیوان قشنگیست چشمانت…
.
.
مهــــــــــــرت،
با احترام به قانون جاذبه
از چشمم
“به دلم افتاد”
^__^
.
.
“ﮐﺎﺵ ﻟﻐﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ”
عشق
زندگی
نفس
ﺗﻌﺮﯾﻔﺶ ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﺣﺮﻑ ﺍﺳﺖ : ≈ تـــــــــﻮ ≈
.
.
نگاهت را گره بزن به هر لحظه من
حس امنیت می گیرم
وقتی تو درگیر منی
.
.
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای...
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم...و اشکهای
خداحافظی را !!
.
.
تو که میدانستی با چه اشتیاقی...خودم را قسمت میکنم
پس چرا ...زودتر از تکه تکه شدنم...جوابم نکردی...برای
خداحافظی ...خیلی دیر بود...خیلی دیر !!