loading...
lιlı سایت تفریحی و سرگرمی خنده فان ιlιl
آخرین ارسال های انجمن
امیرحسین بازدید : 1987 چهارشنبه 19 فروردین 1394 نظرات (1)

داستان

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:

-جرج از خانه چه خبر؟

-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.

-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟

-پرخوری قربان!

-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟

-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.

-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟

-همه اسب های پدرتان مردند قربان!

-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟

- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.

-برای چه این قدر کار کردند؟

-برای اینکه آب بیاورند قربان!

-گفتی آب آب برای چه؟

-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!

-کدام آتش را؟

-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.

-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟

-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!

-گفتی شمع؟ کدام شمع؟

-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!

-مادرم هم مرد؟

-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!

-کدام حادثه؟

-حادثه مرگ پدرتان قربان!

-پدرم هم مرد؟

-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.

-کدام خبر را؟

-خبر های بد قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت

حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید

من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ایمان در تاریخ 1394/01/23 و 23:26 دقیقه ارسال شده است

این وسط مباشره خیلی خره طرف که یه سنت نمی ارزه خو چرا وایساده پیش این...
پاسخ : خخخخخخخخ شکلک ماشالله فکر اقتصادی ات خوبه ها


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 685
  • کل نظرات : 2061
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 521
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 206
  • باردید دیروز : 344
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,940
  • بازدید ماه : 4,908
  • بازدید سال : 31,077
  • بازدید کلی : 4,488,972