اشتباهی سس ریختم تو سوپ،
مامانم گفت خدایا چرا این بچه رو شفا نمیدی خوب شه آخه چی از بزرگیت کم میشه؟
خدایی همچین با سوز گفت خودمو رو ویلچر با دهن کج تجسم کردم اصن جیگرم آتیش گرفت :|
حالا به این حرفا کار ندارم، سوپه نمیدونین چه خوشمزه شد:))
.
.
مکالمه من و داداشم
داداشم :هوس حلوا کردم
من :اتفاقا چند روز پیش دوستم هم همین رو گفت!!!
داداشم :خوب بمیر ما یک حلوا بخوریم
فک و فامیله داریم؟
.
.
صبح خواهرموبیدارکردم میگم پاشودرستوب خون
میگه بذاریکم بخوابم خوابم بپره! تازه دانشجوهم هست!
.
.
یک بار نامزدم رو دعوت کردم یک رستوران شیک
گارسون اومد بهش گفت چی میل دارید؟
گفت این منو رو میبینی؟ ضرب در ۱۰ کن بیار. بله دیگه...
صورتحسابو قسط بندی کردم و الان چهار ساله که دارم قسط میدم
.
.
تفاوت قصه گفتن والدین من با بقیه :|
والدین اونا :یکی بودیکی نبود. یه پری کوچولو بودکه.....
والدین من :یه روزیه جن ازیه قبرستون اومد بیرون و گفت اومدم اون بچه ای که نمیخوابه رو بخورم...
منم هرشب غش میکنم ولی اینافک میکنن خوابیدم
فک و فامیله من دارم؟
.
.
مکالمه بین منو مامانم:
-مامان
-جونم
-داشتم ماست میخودم
-نوش جونت
-ریخت رو فرش
-کوفت بخوری نکبت! خاک برسرت...!
.
.
گوشیمو زدم شارژ هنزفریمم تو گوشمه
خواهرم اومده میگه آخه بیچاره الآن تمام اون برقش میره تومغز نداشته ات!!!!!!
من :||||
مرحوم ادیسون :((((((
خدایا توبگوچیکارکنم!!!!!!؟؟؟؟
.
.
بابام اف اف خریده :تصویری، رنگی و... از بیرون میام خونه زنگ رو میزنم تصویرم رو می بیننا
اما بازم میگن کیه؟ اخه اینم فک و فامیل ما داریم؟
.
.
عاغا منو خواهرم داشتیم بابامو راضی میکردیم که سگ بخره واسمون
من :بابا آخه چرا سگ نمیخری؟
بابام :دو تا سگ خونه داریم سومیش رو می خوایم چی کار؟
خواهرم :که اون دو تا سگ تنها نباشن...
خواهرم (:
بابام D:
من |:
.
.
یه بار داداشم میخواست بره سفر بابام پشت سرش آب ریخت...
یه ساعت بعد برگشت... پروازش کنسل شده بود...
ازون به بعد بابامو مستجاب دعوه خطاب میکردیم...
.
.
داشتیم ناهار می خوردیم خاله ام هرچی نمی خورد می ریخت تو غذای من.
ینی وجدانن فک و فامیله داریم ما.
کلیپس دختر همسایمون بزنه از کمرم اگه دروغ بگم.
.
.
داشتم گیتار می زدم چشمم بسته بود یهو دیدم یکی زارتی زد توسرم
چشمو وا کردم دیدم بابام بالا سرمه میگم چرا می زنی
می گه :زدم تا ی وقت نری توحس فکرای ناجور کنی
فک وفامیل داریما
اصن دو وعضی
.
.
از گودزیلای خونمون پرسیدن مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟
با اعتماد به نفس کامل جواب داد :دایی فرهادو
.
.
میخاسیم بریم بیرون داشتم کفشامو تمیز میکردم ی دفه مامانم اومده پاهاشو با کفش میزاره جلوم
میگه اینجای کفش منم کثیفه ی کم نگاش کردم بعدواسش پاک کردم میگه ممنون چقد میشه؟
دفه بعدم میام همینجا... نه شما بگین فک و فامیله ما داریم؟
.
.
داداشم یه گودزیلا داره
اومده به من میگه :عمو یه داستان ترسناک بگو کمی بخندیم!!!