loading...
lιlı سایت تفریحی و سرگرمی خنده فان ιlιl
آخرین ارسال های انجمن
امیرحسین بازدید : 1725 پنجشنبه 30 مرداد 1393 نظرات (2)

داستان

کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند

پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟

پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود

اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم

بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند

از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که

خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..

پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم

پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد

با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود

وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که

فقط میدزدید و چنین بر مردگان ما روا نمیداشت

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط علیرضا در تاریخ 1393/05/31 و 17:40 دقیقه ارسال شده است

برا منکه جدید بود مرسی ...
پاسخ : شکلک قربوووونت علیرضا جان

این نظر توسط Just Farzad Farzin در تاریخ 1393/05/30 و 22:37 دقیقه ارسال شده است

داداش خداوکیلی این داستانو100 بارشنیدم ولی داستان خوبیه
پاسخ : شکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 685
  • کل نظرات : 2061
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 521
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 103
  • باردید دیروز : 344
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,837
  • بازدید ماه : 4,805
  • بازدید سال : 30,974
  • بازدید کلی : 4,488,869