loading...
lιlı سایت تفریحی و سرگرمی خنده فان ιlιl
آخرین ارسال های انجمن
امیرحسین بازدید : 1064 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (3)

مطالب و جملات طنز

یکی از دوراهی‌های زندگی وقتی‌ است که نمی‌دانید

در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»! 

.

.

فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه "عِـه رفت رو پیغامگیرشون" و سریعاً تلفن رو قطع کنه خخخخخ

. 

.
دوست عزیز، در هنگام دروغ گفتن حداقلِ شعور را برای مخاطب خود متصور شوید !
مچکرم ...!
.
 

.
بعضی وقتا شنیدن یه
بگو ببینم چه مرگته "
از یه رفیق خیلی بیشتر از حرفای کلیشه ای
"عزیزم چی شده"
بیشتر میچسبه....!

.

.

بقیه مطالب طنز در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 3184 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

استاتوس های فیسبوکی

با داییم رفته بودم موبایل بخریم
داییم به فروشنده میگه: به نظر شما کدوم رنگو بخریم ؟
فروشنده: والا این به سلیقه ی شخصیتون بر میگرده من نمیتونم نظری بدم
داییم: حالا شما اگه بودی کدومو میخریدی؟
فروشنده: چی بگم والا، شما باید بپسندین سلیقه ها متفاوته
داییم: سلیقه ی شما کدومو میپسنده؟
فروشنده: والا من اگر بودم نقره ای رو میخریدم
داییم: پس اگر زحمتی نیست اون مشکی رو به ما بده!
فروشنده با تعجب گفت چرا مشکی؟!
داییم: اون نقره ایه حتما مشکلی داره که اصرار داری به ما بندازیش.

.

.

امروز اشتباهی سس ریختم تو ســوپ ، مامانم گفت خدایا چرا این بچه رو شفا نمیدی خوب شه؟ آخه چی از بزرگیت کم میشه؟!

خدایی همچین با سوز گفت جیگرم آتیش گرفت،خودمو رو ویلچر با دهن کج تجسم کردم،تا این حد د د

.

.

به اعصابم روغن زدم،واسه اینکه ایندفه که روش راه رفتی با سر بخوری زمین

.

.

بقیه پست ها در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 484 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (4)

فک و فامیله داریم

دیشب چند دفعه به مامانه گفتم حالم خوب نیست , بچه ها هم نمیرن فردارو , شاید منم نرم,هر بارم گفت باشه ولی اگه بری بهتره!

صبح بیدار شدم مثله بچه های خوب دارم میرم, بلند شده با عصبانیت میگه:واسه چی هیچکس نمیره تو داری میری
 
!!! هیچی نگفتم فقط یه نگاه بهش کردم .
 
بعده 5دقیقه فکر کردن بهم میگه:اهااااان! فقط به هوا دوستات میری دانشگاه!!!!!! هان زدم تو خال??!!!!! 
 
آآآآآآآآآآخه این مامانه ما داریم:ای خدااااااا
.

.
یه مادر بزرگ داریم وقتی می خوابه به طرز وحشتناکی خروپف می کنه...
پسر داییم اومده بود خونمون... شب از خواب بیدار میشه میره پیش مامانش میگه:
مااااامان...مااااامان پاشو خرس اومده
فک و فامیل :)
من :)))
مامان بزرگم :(
خرس های مهربون :((

.

.
یه خواهر زاده دارم چهارسالشه چند روز پیش بهم میگه تو یه پول سبز بمن بدهکاری(هزار تومنی منظورشه) میگم من که پول از تو نگرفتم.برگشته میگه یادته چندبار از بستنی ام گاز زدی؟ من:-((((

.

.

دیروز رفتم دانشگاه دمپایی پام بود از هراست صدام زدن رفتم یارو کوتاه نمیومد کم بود بندازم بیرون گفت خوابگاهی هستی گفتم نه نیروگاه میشینم(بوشهر) یه دفه جو گیر شد گفت خوشبختیم منم نیروگاه میشینم.... بعد الگوریتم دور زدن بقیه پرسنل و هراستیارو بهم داد!!!!

هراست با مرامه ما داریم!! 
 
والا این هم یه جور پارتی شدنه

.

.

بقیه فک و فامیله که داریم ها در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 469 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (2)

جوک

برداشتن قدمهاي بزرگ در زندگي باعث پاره شدن خشتك انسان ميشود

.

.

دو تا یارو داشتن تو يه ماشين بمب كار ميذاشتن يكيشون به اون يكي ميگه: اگه اين بمب الان منفجر شه چي كار كنيم؟ اون يكي ميگه نگران نباش من يكي ديگه دارم

.

.

یارو داشت گريه می کرد. باباش پرسيد چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدوني

.

.

بند تمبونتیم، ولمون کنی هم ما میریم هم آبروتو می بریم

.

.

اگر خسیسه برات يه اس ام اس (پیامک) داد ، بدون که به يادته ، اگردو تا اس ام اس (پیامک) فرستاد بدون که خيلي خاطرت مي خواد ، اگر سه تا اس ام اس (پیامک) فرستاد ، بدون که موبايل مال خودش نيست

.

.

بقیه جوک ها در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 591 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

فانتزی های من

یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !

.

.

یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !

بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟

.

.

یکی از فانتزیای مامانم اینه که بیاد تو اتاقم ببینه همه چی مرتبه …

.

.

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم …

.

.

بقیه فانتزی هام در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 905 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

داستان

سه نفر آمريکايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شرکت در يک کنفرانس مي

رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريکايي هر کدام يک بليط خريدند، اما در

کمال تعجب ديدند که ايراني ها سه نفرشان يک بليط خريده اند. يکي از

آمريکايي ها گفت: چطور است که شما سه نفري با يک بليط مسافرت مي کنيد؟

يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهيم.

همه سوار قطار شدند. آمريکايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما

ايراني ها سه نفري رفتند توي يک توالت و در را روي خودشان قفل کردند.

بعد، مامور کنترل قطار آمد و بليط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را

زد و گفت: بليط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لاي در يک بليط آمد

بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمريکايي

 

ها که اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند که چقدر ابتکار هوشمندانه اي بوده است

.

.

بقیه داستان در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 502 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

دقت کردین

دقت کردین تو تاکسى اگه دقیقا جایى که میخواى پیاده شى به راننده بگى ۵۰ متر جلوتر وایمیسته ولى اگه ۵۰ متر قبل از مقصد بگى فورا ترمز میکنه ؟؟؟

.

.

دقت کردین درسی رو که از ترس افتادن حذف میکنی ، همه با ۱۷-۱۸-۱۹-۲۰ حتی ۲۱ پاسش میکنن ؟
.

.

دقت کردین تو فیلمای ایرانی یارو گروگانگیره همیشه میگه پلیس همراتون نباشه و همیشه هم هست ؟؟؟
.

. 

دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم۵ بار صدات زده ؟

.

.

بقیه مطالب طنز در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 625 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (5)

مطالب و جملات طنز

امروز بعد مدتها دیدم گوشیم زنگ خورد

پریدم که زود جواب بدم دیدم سر زنگ دوم خاموش شد !

هرکاری میکنم روشن نمیشه

فک کنم از هیجان زیاد خودشم دچار حمله قلبی شده سکته کرده بیچاره

.

.

ﯾﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﺎ ﻋﺰﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ

ولی ﺣﺎﻻ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻣﯽﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ !!!

.

.

اگه قرار باشه بین عشقت و یک میلیون دلار یکی رو انتخاب کنی

اولین چیزی که با اون یک میلیون دلار میخری چیه ؟

.

.

یه زمانی بود اگه تلویزیون کسی تلتکست داشت انگار بوگاتی داشت !

 

رسما آدم حساب نمیکرد کسی رو

.

.

بقیه مطالب طنز در ادامه مطلب

امیرحسین بازدید : 456 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (3)


فانتزی های من

یکی از فانتزی های من اینه کــه کنترل تلویزیون خونمون رو بردارم و

برم جلوی ایــن مــغازه های صوتی تصویری ،

این تلویزیونایی کـــه گذاشتن پشت ویترین رو خاموش کنم

.

.

آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ

.

.

یکی‌ از فانتزیام اینه که یکی‌ واسم یه جعبهٔ بزرگ کادو بیاره و توش یه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه آخرش برسه به سویچ پورشه

.

.

یکی از فانتزی هام اینه که این شرکت های موبایل مثل سامسونگ و اپل موبایل هایی بسازن که از جیب راحت بیرون بیاد

 

.

.

بقیه فانتزی های من در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 68

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 685
  • کل نظرات : 2061
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 521
  • آی پی امروز : 99
  • آی پی دیروز : 30
  • بازدید امروز : 240
  • باردید دیروز : 39
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 279
  • بازدید ماه : 5,012
  • بازدید سال : 26,037
  • بازدید کلی : 4,483,932