بر باد رفته
زنی در دستان باد
با
خیال
تو
.
.
در ان غروب گرم تابستان در کنار ریلی نشستم
و رفتن قطاری را نظاره کردم که
عزیزترین دارایم را با خود
به همراه برد
و لعنت خدا بر ریلهای که
تو را از من دور میکنند
.
.
میدانم که می مانی
و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ،
دارد باران می آید . . .
.
.
قانون اول ساخت هر خانه
داشتن پنجره ی رو به دور دست
برای غرق شدن
در فکر و خیال خام او
.
.
با خنده هات خنـــــدیدم
با گریَـت گریـه کردم
منی که کلِ دُنیــا میگفت یه آدمِ سَـردم