زمان جاری : شنبه 12 خرداد 1403 - 8:23 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



تعداد بازدید 883
نویسنده پیام
khoretanz آفلاین

ارسال‌ ها57
عضویت18 /11 /1392
محل زندگیتهران
سن: 20
تشکرها19
تشکر شده32
داستان عاشقانه و فوق العاده زیبای رنگ عشق
دختری بود نابیناکه از خودش تنفر داشتکه از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یک نفر را دوست داشتدلداده اش راو با او چنین گفته بود \" اگر روزی قادر به دیدن شوم \"عروس*** گاه تو شومو چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاظر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهدو دختر آسمان را دید و زمین رارودخانه ها و درخت ها راآدمیان و پرنده ها راو نفرت از روانش رخت بر بستدلداده به دیدنش آمد\" و یاد آور وعده ی دیرینش شد \"| بیا و با من عروسی کن |ببین که سالهای سال منتظرت مانده امدختر بر خود بلرزدیدو به زمزمه با خود گفتاین چه بخت شومی است که مرا رها نمیکند؟دلداده اش هم نابینا بودو دختر قاطعانه جواب داد :قادر همسری با او نیستدلداده رو به دیگر سو کرد،که دختر اشکهاش را نبیندو در حالی که از او دور میشد گفت :پس به من قول بده که مراقب چشمانم باشی
سلام من خوره طنز هستم من دنبال یک شیرمرد میگردم که برام یه قالب اختصاصی رایگان بسازه


اینم بنروبم
شنبه 19 بهمن 1392 - 11:12
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 3 کاربر از khoretanz به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shadi & namber1 & admin &
admin آفلاین

ارسال‌ ها587
عضویت3 /11 /1392
محل زندگیمشهد
سن: 18
تشکرها28
تشکر شده137
پاسخ : 1 RE داستان عاشقانه و فوق العاده زیبای رنگ عشق|داستان های عاشقانه92
زیبا بود.......
یکشنبه 25 خرداد 1393 - 17:09
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش







برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :